گرسنگی
تقدیم به آنان که غم نان در تاریکخانه چشمانشان، حسرت یک نگاه عاشقانه را نیز به دلشان گذاشته است
 
به من کمی نان بدهید بانوی من
تا عاشقتان بشوم
برایتان تب کنم
بمیرم
به سماع درآیم
برقصم
پیش پای شما
زیباترین شعرها را سر بِبُرم
و اصالت کلمات غزل آلود را
پس پشت قدمهاتان
به حراج فریاد برآرم!
من گرسنه ام بانوی من ، همین!
این اصیلترین احساس من است
باورتان بشود یا نشود
به هنگامه گرسنگی
سکوتی هم اگر رخ دهد
سرشارِ هیچ ناگفته ای نیست!
به غمزه های شاعرانه چه نیاز است
وقتی کمی نان بیات کپک زده کافیست
تا به بندگی شما درآیم؟
شاه و بی بی من حتی
به ازای خرده نانی
سربازهای خاکستری شما را
به پرستشی چنان می ایستند
که بندگان همیشه زبون
خداوند را!
حکم همیشه از آن شماست
 و از آن شما خواهد ماند
چرا که میدانم
چشمه های فزاینده هستی
در دستان سرد شما
هماره جاری ترین است
به ازای ناچیز قرصی نان
که در پیشگاه سخیف گرسنگی
مرا به سگی وفادار بدل خواهد کرد.
 
سعید تمدن- نوشته شده در مهرماه 1380 خورشیدی

دو شنبه 11 مهر 1398برچسب:غم نان,گرسنگی,بانو,کمی نان,,

غم نان
تقدیم به آنانکه غم نان در تاریکخانه چشمانشان، حسرت یک نگاه عاشقانه را نیز به دلشان گذاشته است
 
به من كمي نان بدهيد بانوي من!
تا عاشقتان بشوم
برايتان تب كنم
بميرم
به سماع درآيم
برقصم...
پيش پاي شما
زيباترين شعرها را سر ببرم
و عصمت نجيب ترين دختران باكره را
به گندابي متعفن مهمان كنم
من گرسنه ام بانوي من ، همين!
اين اصيل ترين احساس منست
به ناز و عشوه هاي زنانه
و قر و غمزه هاي شاعرانه
خسته نكنيد خودتان را...
كمي نان بيات كپك زده كافيست
تا به بندگي شما در آيم!
حكم ، هميشه از آن شماست
شاه و بي بي من نيز
به بهاي خرده ناني
سربازهاي خاكستري شما را
به پرستشي چنان مي ايستند
كه بندگان هميشه زبون
خداوند را...
و سكوت من
از هيچ ناگفته اي سرشار نيست، وقتي گرسنه ام!
چرا كه خوب ميدانم
چشمه هاي فزاينده هستي
در دستان سرد شما
جاري ترين است
به بهاي ناچيز قرصي نان
كه در پيشگاه سخيف گرسنگي
مرا
به سگي وفادار بدل خواهد كرد...
 
سعید تمدن- شیراز- مهرماه 1381